هجدهمین روز سربازی بابا
پادگان بابایی رو معرفی کرد به بیمارستان چمران برای معاینه معدش پریروز عصر بابایی اومد تهران و دیروز صبح زود رفت بیمارستان.از عصر دیروزش فلکی هیچی نخورد که مثلا میخوان آندوسکوپی کنن اما نکردن و دکتره فقط از روی مدارک قبلیش گفت نه تو که مشکل نداری! ای خدا چی بگم انگار این معافی درست شدنی نیست..دیگه امیدی ندارم لابد اینجوری به صلاحه.خدایا هرچی خیر و صلاحه همونو مقدر کن من راضیم به رضای تو... ظهر دیروز هم برگشت پادگان اما دوباره امروز عصر ولشون میکنن تا بعد از ظهر جمعه باز خداروشکر که میاد روزایی که نیست چشمم یکسره به تلفنه که زنگ بزنه دلم خیلی یه مسافرت میخواد حس میکنم دلم پوسیده... از روز عروسی،ماه ع سل که پیشکش...